چکیده
مطلب پیش روی در پی توضیح آن است که در پس سیاستهای توسعه روستایی از نیم قرن گذشته تاکنون چه کژکارکردهایی نهفته است و بیخبری سیاستگذاری و سیاستگذاران راه را برای وقوع چه فجایعی را در روستا و برنامه های توسعه روستایی گشوده است.
محمل تئوریک توسعه روستایی در ایران
در یک نگاه کلی در دیدگاههای تئوریک دو سنت نظری مرتبط با جوامع روستایی وجود دارد: یک سنت، جامعه روستایی را به عنوان جامعهای همگن و در دیگری آن را جامعهای نامتجانس در نظر میگیرند. تفسیر اول سنتیتر است، به نحوی که اکثر جامعهشناسان کلاسیک را مفتون خویش ساخته است. دیدگاه استاتیک باور دارد که جوامع روستایی باید پذیرندگان عناصر تغییر باشند. این دیدگاه خاستگاه گسترش رویکرد نوسازی و طراح برنامههای توسعه از بالا به پائین و برون زا است. تئوریهای نوسازی از تئوریهای کارکردی و تکاملی الهام میگیرند و محققان این مکتب مدرنیزاسیون را به عنوان یک فرآیند با منشأ اروپایی فرض میکنند که از آن خاستگاه جغرافیایی- تاریخی خاص سر برآورده ؛ در بین جوامع مختلف آن سرزمین منتشر شده و ماهیتی برگشتناپذیر دارد. ( آلوین سو،۲۰۰۱). بسیاری از محققان باور دارند که ملتهای جدید همان راهی را خواهند پیمود که ملتهای اروپای غربی تاکنون پیمودهاند. بر این اساس بسیاری از کشورهای در حال توسعه تلاش کردهاند تا از استراتژی توسعه یرون زا در چارچوب مدلهای مدرنیزاسیون، تکنوکراتیک تجربی، رفرمیستی اصلاحگر در جهت تحقق توسعه روستایی استفاده کنند و بر افزایش تولید محصولات کشاورزی از طریق کاربرد تکنولوژی و نهادههای کشاورزی و بازرگانی کشاورزی از طریق جهت دادن آن به سمت تولیدات تجاری و صادراتی، شکست زنجیرههای سنتی، ترویج تئوریهای توسعهای غربی مناسب و تحقق انقلاب سبز، تمرکز نمایند.
برای دریافت متن کامل مقاله اینجا کلیک نمایید.